Saturday 26 November 2011



به آرزو
و درخشش نمناک فلس هاش


ابری پایین آمده
اندامی از مه
لم داده بر ماسه ها
خواب رفته لخت
زیبای سرد ِ من
پنجه های ظریف اش
خواب خاک را می آشوبد
زمین به خود می پیچد از خارش
موج می زند ،
آب می افتد زیر تاول های هیجان
زیر فشار ِنرم ِ پستان هاش،
به لکنت افتاده خاک..


کامل نمی شود
کامل ، نمی کند

قوس است زیبا
جهنده و بی تاب
آوندی مکنده
آرزویی ، محال
آفتاب که بزند
خدایی گوشتی
خشکیده بر ماسه ها
رنگ پریده و بی جان
دریا ،
غرقِ درخشش فلس هاش...