Monday 12 December 2011

-*-






ستاره می بوسد
دست من نیست اما
که شکل ِ مقعد اش می بینم


برای  میرا*

داشتی رنگ ام می زدی
معجونی از قرمز و سفید و سیاه
این طور دوست ترم داری
من هم دوست دارم قرمزی را که می چسبد به فیلتر ِ سیگار
 و زن می کند جاسیگاری و سطل ودستمال و
 کف ِ اتاق را
می خواستیم برویم خیابان انگار
آخر اخم کردی در آینه
تمرین کنی انگار
و انقدر اخم کردی و نگاه و اخم که چیزی عوض شد ،، چون نرفتیم
و جاش پنجره باز شد
 فیلترها قرمز
 بوی  دود و تینر و روغن و رنگ هات...
چیزی کشیدی که هیچ خوشم نیامد
زن بود
زن نبود اما
چیزی میان دمل و اغوا
آلتی مریض
خواستم پاره کنی
نکردی
قاب گرفتی، زدی دیوار
بعد خوابیدیم که نبینیم اش
بعد خواب دیدیم
و خوب بود خواب و مریض نبود و زن نبود و مرد نبود و دورنبود و دمل
نه.
چه آرام بود خواب...

عاشق شدی انگار



می خواستی بخوابیم
 تمام ِ روز را
 تمام ِ شب
 تمام ِ ماه
 تمام ِ سال
من اما نمی خواستم گوشت ام را فاسد کنم
چندش ام می شد از ترک های سفید و کرختی ِ پاها
تو خوابیدی اما ، حتی با چشم های باز
من زل زدم به کاج
که سیاه بود و ساکت و رام
و خشم ِ زیر ِ پوست اش ،، که می ترساند
تو خوابیدی و من گوش دادم که زن آهسته در می زد
چیزی می پرسید
و منتظر نمی ماند برای جواب
و بعد صدای پاش
و بعد صدای مرد
و بعد کلاغ ها
درخت
بوی کاج...
تو اما فقط خواب می خواستی
و دیگر
 هیچ وقت
نیامد آن خواب.