Sunday 21 October 2012

دریا همه مان را خورده ست




اون یک پری ِخاکی بود
با باله هایی کوچک
که به واژن اش وصل می شد
پری ِ پیری که  راه رفتن به آب خوش داشت
شنا ،
به سنگلاخ

غروب ِ
یک شنبه ها


- برای تو 
       "دیمانژ"



شهریور
خون ِ غلیظ آهسته چکید..
چند قطره ،، قهوه ای
خیس اش کرد
ضعف افتاد
چیزی از دست می داد. کنده اش می شد چیزی
می ریخت...
درد بود که می پیچید.
بیرون می ریخت درون اش
رحم اش ، خسته ی سنگینی ِ کرخت
ول
شل می کرد و خون ِ غلیظ
آهـ سـ تـ ـه راه به انقباض ِ عضلات پیدا می کرد
می چکید
می چکید

آسمان : نارنجی
شهریور.
آلوی زردی که خورشید
ماه ِ شیش
ششش..

زیر ِ پتوی نازک
به لرز چسبیده اند زانوها
نوک زده پستان
درد ،
استخوان می خراشد
پشت شیشه جانوری می خواند..
نیم چرخی و      به بالشی تکیه داد
پنجره..
پانزده دقیقه ،،

 و به اولین داروخانه می رسی

- ساق هایم را می تراشی؟
ساقه های نازک ِ مویی ام
برای تو آورده ام
لا.. لا لا لا...
جانور
می خواند

شش دقیقه،
     داروخانه..     تا خانه؟
 تاریک روشن ِ اتاق
 به سختی راه اش را تا تخت پیدا کرد
آرام ،
 فرو افتاد
چراغ های گردن دراز
نور زرد ِ اتوبان
به صندلی عقب
تو از درد  به خودت می پیچی
داری از درد به خودت می پیچی
آن سو تر
صد متر آن طرف تر
 آب
بیا بالا
الان است که پل را جمع کنند پری
از من جز بوق زدن چه کاری برمی آمد؟
آژیرهاند که همیشه بی موقع می رسند
له می شوی..
کلیه نبود
تخمدان
چه لذیذ دردی!
عفونت چربی های احشایی
تنگی ِ مغز
قد ِ بیمار از نوک بینی تا مقعد با متر نواری اندازه گیری شد
برشی طولی به روی خط وسط شکمی
و چربی های اطراف کلیه ، چربی های اطراف تخمدان و رحم
 و بافت چربی اطراف مجرای روده
که به صورت طولی همراه با عروق خونی از سراسر بدن جدا شد
چربی ها پس از جداسازی بلافاصله با ترازوی دیجیتالی وزن شدند
پُر کردند..
احشا

سپس پوست بخیه خورد و جنازه در جای گرم قرار گرفت تا به هوش بیاید
کسی مامور دنبال بازی با غضروف ها و جمع کردن ِ مفاصل ِ بازیگوش
کسی مامور چشیدن  وکشیدن ِ لکه های سفید ِ زبان ِ بزرگ و کوچک از حلق بود

پَری!  دست و پا نزن ، پُری!
شهرها پُر ات
نفس ها..هواها
آدم ها
ببین :
لب درآوردی..
هیچ کس از آن روی آب نیامده است
آب ، آب نیست
آب که نیست
خون ات ست
خونه ات
پری پری پری
بی قرار ِ من  پری!
توی شیشه ، چروک ها ،،

کف دست هام
حتی اگر تا ابد بسته بمانند
نق نزن
بوی پوست گرفتی پری ِ من
یک پا
دو باله
آب..
آب..

باله های لزج ِ آبی
قدم می شمرد
پری


قول داده ام که پرزها را نگه دارم
داده بودم
سوختند..
پری

یک باله
دو پا
پرز پرز پرز
هواها
ها

آلوی شهریور
قدم های سرخوش اش را می خورد
پری ِ خاکی
دو باله
یک پا

بتراشم ساق هایت را...

Wednesday 10 October 2012

" آ "





"مردم می دوند و از هم جلو می زنند. سگی پارس می کند.
چه آرامشی : سگ. "

(ریلکه - دفترهای مالده لائوریس بریگه)




جسد را به آب گرم و شراب شستند
مردی که هفت انگشت داشت
پاهایی نوک تیز
و احتمالن
گندیده ی احشا
من خواب ِ خون می دیدم که چکه می کرد دماغ ام
خواب ِ مهره های سیاه
می خندیدیم از درد
کسی
 به تجاوز
 قلقلک ام می داد
ها ها !


                آدم از خون خودش هیچ نمی داند
                آن مفردهای غایب بی شمار..
                                                  
(مرا به خودت  بچسبان)


پدرم دردانه ام کرده
پیراهنی شکیل که قوز گردن ام بپوشاند
که یادم بماند چرا از مردم بترسم
از دست های بزرگ شان
رهگذرها..
سلام کن
سلام
همه شان
مفردهای غایب بی شمار..

به خودت بچسبان ام .. امن ِ من!
مرا به خودت بچسبان

کدام سوراخ بخزم که نباشی؟
زهر ِ خواستنی ِ خواستن ات
باریک ِ انگشت ها
کجا؟
کی تجاوزم کردی؟
کی تجاوزم می کنی؟
بازی کجاست..
 
تمام ِاین سال ها را شاشیده ام به چهارگوش ِ لانه ام
 قلمرو ِ مرطوب ام
پناه ِ ملافه هام
چرا بیرون ام می کشی؟
لباس هام..
به خودت می چسبانی ام ..
 چرا؟



می خواستم بگویم :  " آ "
         " آ "
        " خ "
بگویم "خوشبختی" دارد خواستن ات
ضجه دارد
ترس دارد
سفته شده رگ هام
مفاصل ام
لا به لا
- کیسه های کوچک ِ کافور -
ترکیدن شان
بین ِ دندان هات ..
می توانستم بمیرم
بخوابم ،
 عمیق
جان بدم
بین بازوهات
بازوهای محکم ات
یکی از همان صبح های زود که فرار می کردم
چاقوی کوچک ناخن گیری ام
خون ام
خون ِ من !
 
                             -آدم از خون خودش هیچ نمی داند-
 به خودت ،،
مرا ..



همه چیز خوب است
خوب
همه چیز.. 

و ترسناک تر  چیست؟
ترسناک تر از آرامش ساکت ِ دست هات

 تن ات :

  زخمی،
     که نخواهم کند .
آب ِ گرمی که  به رگ هام
می ریزی
بی صدا
وحشی
بی صدا
به خودم بچسبان ام
 بدوز ام
پاره کن
آ "
آ "
تا کی می مکی آب ِ تلخ ِ چشم هایم را..

آدم از خون خودش ،،
می هراسد

آ..

آن لکه های قرمز ِ بی شمار