نیمه!
تو
هیچ تمام نمیشوی
گرسنه، نان
میمکی
نان َم
ابرِ
خاردار َم
باد - مویه ات
شیههی بیدندان َت، که برنمیگردی..
هرزه!
و برمیگردی و رعد میخندی
زنگولههایت..
زنی
نا-زنی بس!
خانه
میخوابد
روی
برگها
خارِ
نرمِ خفتن
بو،
اتاق را
مثلِ درد می چرخد
میجوشد هوا
میجوشد عقربه
چشم و
پوست و
تک تکِ
استخوانهای
تخت،
میجوشد.. میجوشد..
- ملال ، میجنبد -
لب
سوخته
پس
چرا.. چرا.. چرا نمیگندی َم؟
کدام جادو/ لعنت/ معجزهی گه نکشیده لای جرز نفس میکشد؟
دیوار نیست..
دروغ میگوید خواب
تا چنگ بزنم پیِ بو ، پوست می شود
پوست َم...
خونِ زیرِ ناخنهام
ناخنِ صبح ام..
زخم که دروغ نیست
نور بزند، گوشت میشود دیوار
حیا ندارد شب
دروغ میگوید
دروغ میگوید
میچرخاند َم بوی خواب َش را
تا پوست بشکفد،
از خواستن..
خشک و
سخت دل و
یاقی..
آن سوی دیوار، بو ست
- میگوید-
- میگوید-
آن سوی پوستهی
لعنتی ..
و ناخن میکشم
باد ، میخندد
بادِ یکشنبه
که چنارهای پیر از برایش لرزیدهاند
چنارهای کجِ نیم سوخته
مایل، همانطور
پوسیدند
تمایل شکمهای خوشبوی پوکشان را ترکاند.
یکشنبهها ،
بوی سوختهی چوب میشنود
علفِ لرزِ پرههای بینیاش..
سگی، لیسه میکشد به زخم
میجهم..
ما
سه لیوان داشتیم. منُ ، انارُ ، عرقُ ، و
زنِ ترکمن ام : جِیلان. لب نداشت جیلان که لیوان. روسری بود. بلند، تا مچهام.. میپوشاند.
دراز میکشید و، خانه میخوابید روی گلهاش. گلهای درشتاش ، پناه..
تا
رفتن ،، ماند روی تخت.. مچاله،، ماندن خواست. گفتم: رومیزیات میکند زیبا.. پاره
میشوی... حیوان است.....
همان
خواست.
بی
من حتا..
چیزی
سوخته
آتشفشانی
مومیایی
آویخته
سیم
و حباب و اشک
پارههای
جیلان ست
:
چلچراغ ِ خاموش
چکه می کند چرکِ سوراخ
سوراخِ سَر اش
-که حباب
شده-
سوراخِ دستها ، پاهاش..
جلجتاست اتاق
باد که میپیچد
می دَرَد
نور است واشک و زوزه
باغِ چلچراغ
دندان
دارد
بادِ وقیحِ یکشنبه