Sunday 4 September 2016

گوشِ زیباتر




اتاقی بی در
بی پنجره ، بی سقف و کف

تگرگی از نام،
آن سوی هفت دیوارِ کُرکیِ بنفش

                     -پشتِ آن پنجره‌ که تورِ سپیدِ چرک-مُرد داشت-

همه مذاب بود دلِ شمع
پشتِ دیواره ی نور و قرار
آن نازکای رام
استخوان‌اش آب می‌شد
می‌گداخت..

"بوی اش را می‌شناختم
تلخان،
که می‌رسید..
بوی آفتاب‌خورده اش،
به تاولِ سپیدارها
و خش‌خشِ برگ‌های بلازده
زیرِ پنجه‌هاش.
کندوی بالدارش بودم
عسلِ پُر نیش
می‌لیسید و در آب می‌پرید"

                -بوی زهر و آب -

هی ،، تموز!
ماه موحش!
بوی اش که پیچید،
یادم بیار:
الهه‌ی موج‌دارِ برگِ بو
خشکیده
بر دارِ چوبینِ شهریور.
درخت، بارِ مرگ می‌دهد
عقربی با گل‌های سرخابیِ خواب‌ِ من
با گوجه‌ها و قارچ‌ها و گوشتِ پرورده اش
در شعله می‌شکفد
و نور و خاطره سیخ می‌کشد.

شاخه‌ها را یادم بیار
که با هر پشکه 
جیغکی می‌کشیدند و قهقهه می‌زدند
و برای بادِ مشمئز،
دُم تکان می‌دادند.

بویش که پیچید
یادم بیار تموز
تا  بمیرم از نو
و این بار، روی گوشِ چپ بخوابانم 
سری که بر زانوهایم جا مانده..

روی گوشِ زیباتر