آنجا درهای خاموشست که هر بهار،
گلهای سپیدِ کپکمانند بر شیارهای عمیقاش میشکفد.
چشمهای که خونِ شفافاش،
هوش از سر گیاه میبرد و
روزنهای که زمینِ پیر، از شکافِ سیمگوناش نفس میکشد.
آنسوی دره، تپهایست.
و بالای تپه،
بالای تپه،،
جانپناهِ من آنجاست.
او را اولبار آنجا دیدم. شاخههای برهنهاش از سرما میلرزید و از خشکی در خود میشکست. ابری سیاه از سوسکهای پرنده دوراَش میگشتند؛
و خنیایی از بههم خوردنِ بالهاشان دور و نزدیک میشد.
گلهای سپیدِ کپکمانند بر شیارهای عمیقاش میشکفد.
چشمهای که خونِ شفافاش،
هوش از سر گیاه میبرد و
روزنهای که زمینِ پیر، از شکافِ سیمگوناش نفس میکشد.
آنسوی دره، تپهایست.
و بالای تپه،
بالای تپه،،
جانپناهِ من آنجاست.
او را اولبار آنجا دیدم. شاخههای برهنهاش از سرما میلرزید و از خشکی در خود میشکست. ابری سیاه از سوسکهای پرنده دوراَش میگشتند؛
و خنیایی از بههم خوردنِ بالهاشان دور و نزدیک میشد.
زمین پنجههایم را میسوزاند
و جانوری از چشمِ چپام مینوشد
من اما جای خون، شعف از رگهایم میچکد..
بگو
زیبای من!
-بگو که عشق چیزی جز اینست-
رایحهی مسمومات، بنفشای آسمان را تار میکند
وقتی که برق میزنی
وقتی برگهای فسردهات را میریزانی
و در ریشههایت جشنی جونده برپاست.
ریشههایت خوابِ مرگاند
خواب گیسوهای بلندی،
که شهزادههاشان را دار آویختند.
سرزمینی از دُرّ کوهی و سرگین
با سگهایی که تا ابد، صاحبان نادیدهشان را وفادارند
-بگو که عشق آوازی زیباتر است
خمودهی خنیاگرِ من!-
آسمانی صبورتر از این آسمان دیدهای؟
این غروب ابدی
خیره بر استخوانهایی پوسیده و امیدوار
درخت در سیاهیِ ابرِ اغواگرش گیج میخورد
پرندهای مجنون
ژخاری از جگر سر می دهد
و در موجِ شکوهمندِ سوسکها
خفیف میشود.
و جانوری از چشمِ چپام مینوشد
من اما جای خون، شعف از رگهایم میچکد..
بگو
زیبای من!
-بگو که عشق چیزی جز اینست-
رایحهی مسمومات، بنفشای آسمان را تار میکند
وقتی که برق میزنی
وقتی برگهای فسردهات را میریزانی
و در ریشههایت جشنی جونده برپاست.
ریشههایت خوابِ مرگاند
خواب گیسوهای بلندی،
که شهزادههاشان را دار آویختند.
سرزمینی از دُرّ کوهی و سرگین
با سگهایی که تا ابد، صاحبان نادیدهشان را وفادارند
-بگو که عشق آوازی زیباتر است
خمودهی خنیاگرِ من!-
آسمانی صبورتر از این آسمان دیدهای؟
این غروب ابدی
خیره بر استخوانهایی پوسیده و امیدوار
درخت در سیاهیِ ابرِ اغواگرش گیج میخورد
پرندهای مجنون
ژخاری از جگر سر می دهد
و در موجِ شکوهمندِ سوسکها
خفیف میشود.