برای آدام
یکم : کوسه ی شکفته
فصلِ انجیر است.
درختِ زود خزان
شپشکهای ستارهای اش را
میشمارد
جوانهی جویدهی شانهی
چپاش ،زیرِ آفتاب..
-زبانِ پرنده، ترکیده-
-زبانِ پرنده، ترکیده-
سوزان و شرحه شرحه ؛ بزرگ
میشود.
سخت است بیخوابیِ زبان
درشتِ را در دهان جا دادن،
دندانها رد اش میاندازند..
-انگار کن کوسهای دمر به
عرشه-
سنگینیِ جان دادن اش
میگدازد..
.
کوسه-برگِ سوخته
کنارههاش آهسته زرد میشوند،
زردی میخلد به ترکهاش..
- میدوم، زیر آفتاب -
- میدوم، زیر آفتاب -
تا بیفتد.
دوم : بنفش
دوم : بنفش
چشمِ پیازِ من
لایه لایه بنفش
میگرید از بوی خودش..
لایه لایه بنفش
میگرید از بوی خودش..
هفتم : یشم
صدایش را میشنوم
گرمای پره ی بینی اش؛
یشم
برایم خوابیده..
پلک اش،
دایرهی سبز کوچکی شده.
گونه های لال
انگار کن حباب نوازش کنی
خواب اش نارنج،
میترکد..
سوم : شبِ دیوانه
دیوَک چای شیرین میخواهد
سرد شده این شبها
سرمای صبحاش دست را سوزن
میکند
سوزنِ توی حباب
حبابِ یخزده
می ترکد؟
جواب ندارد دیوک
صداهای گردناش بلندتر
بلندتر
قاشقِ طلایی را فرو کرده
تا سیبک
عق میزند
یعنی داغ باشد و شیرین..
چای نمیخواهد
مخمصهاش را میخاراند.
.
نهم : مخمصه
مخمصه شریفترین عضوی ست
که گوشتِ نر به خودش دیده؛ انجیری درشت با تشنه- رگهایی حریص اما خسته.
شکمِ برآمدهی مخمصه را
پوستهای اسفنجی پوشانده با کرکهای نرم و لرزان داخلی، که کنامِ هستهی مطنطنی
شده اند که "شحشح" نام دارد. شحشح خود محاطِ کیسهای پیازی ست و لانهی
دانه های شفاف و سرسیاهی که دیگری را باردار میکنند و خود میترکند.
انجیرِ جوان در موسمهای
بارانی خسخس کنان انگیخته میشود، و شُلآبهای اسیدی ترشح میکند که با ترشحات
قلیاییِ "شحشح" ترکیب شده و دشپیلهایی بنفش رنگ میسازد که انغوزه میشوند.
رایحهی مرموز انغوزه به رقت آرامِ جان میاورد و به غلظت جنون؛ و اگر به دست یا
دهان بخلد استخوان را تباه میکند و این ممتازترینِ خواصاش است.
یکم : مم
باغِ انجیر
آسمانِ کوتاه و
دست،
که جانور میشود.
قوزِ بد کرده،
کاجِ سوزنی.
چشمام : جنازه- شبپرههای
خشکیدهی دالبر
چشمام : گونه ی یشم اش
چشمام : دستِ شکفته
انجیر داده پوستِ چروکیده
ی دستهاش
شبیهِ خندیدن
شبیه گفتنِ "مم"
مویهی کوتاهِ "
دوست میدارمت"
میخندد زخم
غبارِ ممم
به خیلِ انجیرهای لهیده
- دستِ من
کدام بود؟
باغِ نیمه شب از کلاغهای
بیسر اش میپرسد.