Wednesday 29 May 2013

زنِ توی کیسه

برده بودند ش
سیاه با بوته های صورتی
آدام گفت
گفت تنِ همان مانکن دیده
همان که پیش تر قهوه ایِ نرم
با بوته ها.. بوته ها..
 و برداشته بود از برایم
سیاه را برده بودند اما
سیاهِ بوته های صورتی
و زنِ توی کیسه خندید
دست اش پرتقال
گردن اش  :مروارید
لمیده،،
می خندید
تب دارم
گر
زیر پوستم
توی عکس مردی نشسته
مثل تو
خطی از لبخند به گونه اش
چشم هاش اما
                   
کور..
کسی پوستر گربه چسبانده درِ اتاق
نرگس تازه، به گلدان
روسری سپید ، سر دخترک 
ظرفِ پرتقال
دلم جمع می شود


زنِ توی کیسه
زنِ پرتقال ها و شعف
گربه توله های سفیدِ روی در
مروارید و توله و مروارید
زنِ لم
سیاهِ پوسیده
گل های صورتی، بوته اش
زنی که بوی خوشمزه ی مرغ می دهد

Tuesday 14 May 2013



افق پرنده بود

سرخ بنفش
فوج فوج
شن بود
که از بال هاشان به دهانم
دوشِ شورِ ریم 
کف-برف های صرع
و از خواب پریدم..
از خواب ،،
می پریدم




کلید دارد
می دانم
خودم را که خشک می کنم
و سوت می زند پشت در
سایه ی کشیده ی استخوانی اش
بی هوا می بوسد
دهانت به دستش
دست هات گردنت پاهات
به دستش
می خورد جیغ هایت را
نفس.. نفس..
بی     هوا
تا کبود
تبی خفیف
حدقه ها را می سرد تا زانوهام
زانوهام
زانوهای پوک ام
پر از بخار
اسم خیابان یادم نمی آید
اسم هیچ خیابانی یادم نمی آید
ولنگار و مفلوج
مردی سقلمه ام می زند
سگی،
می شاشد به خلواره
نرم می شوند دندان هام
تکه ای غضروف
که باید تف کنم
جمعیت ولرم
هل ام می دهند خیابانِ سربالا را 
زنِ ریملی می پرسد حالم خوب است؟
و پقی می زنم زیر خنده
تف ام می پاشد به ریمل هاش
شادمانم
شادمان
غش غش
می خندم
به رقتِ کلفتیِ آلت/شیافِ این رعشه های غشی
این باد گنده که مانده به شش هام
بیرون اش نمی دهم
نخواهم داد
مردی تنومند با لپ های سرخ تنه ام می زند
گلویم خرخر می کند
خونی رقیق خیس می کند ران هایم را
آب می خواهم
آب
فرجه ای کوتاه 
صدایی که بگوید
خواب خوش.
خمیازه ای 
که جر دهد دهانم را
پلک هام 
که بچسبند به بخار
زیر آب
پوست می اندازد پرنده ای چاق
زیر آب
حباب های تشنج و چهره ی فشرده ی موشی مریض
امتدادِ نازکِ انحنای دم اش،
خیسِ ادرار

کمرم
می سوزد
 
صدای سوت
- 
تمامم نمی کنی چرا..-
- 
تمام نمی کنی م چرا..-
رحم ام
انباشته 
تخم - تبلت های شیری رنگِ چرب 
زگیل های عبوس
خوشه های دروغ
گشادِ مردمک ها
پلک هایی که نمی چسبند زیرِ مومِ داغِ دوش
خشک مانده زبانم
به این همه آب
سطلِ دستمال های خون واستفراغ
لکه ها
بگو چه قدر بی زاری از این لایه ی فرسوده ی پریده رنگ
که گوشت ام چسبیده
این تقلای بی نفس
کرکِ نرم و شرمگین اش
چربِ دست ها
- 
تمام
نمی شوی
چرا-

اضطرابِ حفره
خودش خودش را چاق می کند
مکنده و تار
سرخِ گرم
بچه کرده لای دستمال ها
گیاهی گوشت خوار
نوسانی ، مدام
نیمِ خودش را
می  خورد
نیمه اش

Wednesday 1 May 2013

استسقاء




خوابِ من
 
زن بود
 پریده رنگ مثل صبح
وزشی ، برهنه
    بی گاه
من بوی گیاهی پوست تو را به خواب نمی دیدم حتی
شبِ خشِ صدات
و این وهمِ بنفش
که ببلعد ام
تمام


   به / برای   آدام
        (ع. ر)



لب

استخوان
دو بال

و پوستی که بوی تو را داشته باشد

پوستی که تو را داشته باشد

تسمه از چوب رها شده
رسم می کنند  ستاره ها تنم را
 
به فلک


لب
استخوان
دو چشم
سوزی که می درَدم
لذتِ تب


خواب رفته
قرارِ من!
انحنای نرمِ گونه اش
انحنای نرمه ی گوش هاش
گندم
گندم
شانه هاش
 بوی خوابِ گردن اش
آرامِ نفس هاش..

تن ام

گرمای مرطوبِ خونی گرم
بوته های وحشیِ پیچان : ساق هام
می سُرم به ران هاش
دردی رونده..
پوست اش ، 
می مکد  لرزِ مرطوب م را
آغوشش
ژرفا


مه
تمام شهر را گرفته
تمامِ کوچه ها
شام گاه
شیره ی سفیدِ خشخاش
زنجره
خون و خنجر و
  
بیتوته
می سوزد/می سوزاند چشم هاش
می درد و
می لیسد..
پناه


زیرِ نارون ها
پرنده ای
باژگون..
لب
استخوان
دو بال



می جهد شقیقه هاش