پدر خواب دیده
پدر خواب می بیند
حتی وقتی نشسته به صندلی همیشگی اش
چرت می زند...
و من
چه قــدر
می ترسم
پدر
بمیرد
.
چاله
سوراخ نداشت
خوب میشد صدای رسیدن ِ ازگیل ها را شنید
صدای مکیدن ِ ریشه ها ؛
و کرم ها ، که می لولیدند
تکان های شل ِ دهان ِ پفکی شان ؛
تا ترکیدن ِ احشا ،
به شکم های باد کرده مان.
چه آرامشی...آه!
تفاله ایم ما
وسخ
سرگین
پیخال
و خیالمان نیست
از بوی ترش مان
بریز آقا!
آخ..
خاک
خاک ِ پیر
خاک ِ خوب ِ گوشتخوار!
من ؟
- فائزه
سیزده ساله
از تهران
شکیل!
فربه!
با سابقه ی سه تجاوز ناکام
تراخم
در سه سالگی
که عارض شده به چشم راست
جوش های عفونی مخاط
ضخیم کرده پلک ِ بالا را
و پرش از ارتفاع
سیزده طبقه
بی تصادم به آدم ها
تسریع بفرمایید آقا!
هوا خوب است
و من
می ترسم...
می ترسم کسی زودتر از من
بمیرد باز
تصدق ِ تعبیر خواب هایتان
ابن سیرین، تعفن را چه تفسیر می کند به خواب؟
باور کنید
می ترسم آقا!
می ترسم
از ترس ، می خوابم
از ترس
که خواب ندارم..
که لانه می سازم...
و ترشح می کنم
به ملافه ها
از ترس
ملافه های سفید
و بوی کافور ِ رویاهاشان.
باور کنید آقا!
این تعزیه
تمتع ام رسانده
بارها
تا تنفر
توارث تنهایی
خالی ِ تهی گاه
و عشق
- که تخم ِ چپ نداشت-
آقا!
من می دیدم رضا را
دیدم ،
که قرص های نعنا خورد
و دیگر نیازی به بیدار شدن نداشت
به تیمار ،،
تیمارستان حتی ؛
..
پستان هایم را عمل کرده ام
درشت
طعم خون ِ دهان ام
و دست هام
که دیگر سرد نیستند
این جا.
مُهر ام می کنید ؟
آقا!
پدر خواب می بیند
حتی وقتی نشسته به صندلی همیشگی اش
چرت می زند...
و من
چه قــدر
می ترسم
پدر
بمیرد
.
چاله
سوراخ نداشت
خوب میشد صدای رسیدن ِ ازگیل ها را شنید
صدای مکیدن ِ ریشه ها ؛
و کرم ها ، که می لولیدند
تکان های شل ِ دهان ِ پفکی شان ؛
تا ترکیدن ِ احشا ،
به شکم های باد کرده مان.
چه آرامشی...آه!
تفاله ایم ما
وسخ
سرگین
پیخال
و خیالمان نیست
از بوی ترش مان
بریز آقا!
آخ..
خاک
خاک ِ پیر
خاک ِ خوب ِ گوشتخوار!
من ؟
- فائزه
سیزده ساله
از تهران
شکیل!
فربه!
با سابقه ی سه تجاوز ناکام
تراخم
در سه سالگی
که عارض شده به چشم راست
جوش های عفونی مخاط
ضخیم کرده پلک ِ بالا را
و پرش از ارتفاع
سیزده طبقه
بی تصادم به آدم ها
تسریع بفرمایید آقا!
هوا خوب است
و من
می ترسم...
می ترسم کسی زودتر از من
بمیرد باز
تصدق ِ تعبیر خواب هایتان
ابن سیرین، تعفن را چه تفسیر می کند به خواب؟
باور کنید
می ترسم آقا!
می ترسم
از ترس ، می خوابم
از ترس
که خواب ندارم..
که لانه می سازم...
و ترشح می کنم
به ملافه ها
از ترس
ملافه های سفید
و بوی کافور ِ رویاهاشان.
باور کنید آقا!
این تعزیه
تمتع ام رسانده
بارها
تا تنفر
توارث تنهایی
خالی ِ تهی گاه
و عشق
- که تخم ِ چپ نداشت-
آقا!
من می دیدم رضا را
دیدم ،
که قرص های نعنا خورد
و دیگر نیازی به بیدار شدن نداشت
به تیمار ،،
تیمارستان حتی ؛
..
پستان هایم را عمل کرده ام
درشت
طعم خون ِ دهان ام
و دست هام
که دیگر سرد نیستند
این جا.
مُهر ام می کنید ؟
آقا!
No comments:
Post a Comment