Tuesday 3 June 2014

نعنا


تو که خاموشی را پیش می کنی
تو که آبْخَند،
می بری از یاد..

بیژن الهی


"به نعنای خیابانِ سیزده
حلزونِ سنگدان ش"


نسرین نامِ گلی ست
گلِ نسرین
می گوید پستانِ چپ ندارد
از دست داده
رادیو پخش می کند
وقتِ خوبِ صبحانه
و زنم پنیرِ سبز و تاول می سازد
گوجه بکاریم؟
گوجه و ریحان
یا نعنا؟
- نعنا..


زنم نعناست
رعد که بزند،
سبز می شود روی تراس
زخم هاش می تپند
به نمک-آبِ وان
هرزآب که بریزد
از هوش رفته
زیرِ پلک هاش،
سگی پیر زخم می لیسد
وقت .. وقتِ ماهِ تمام

نسرین
گلِ گوشتی
با پرک هایی که چین خورده اند روی هم
شکفته
کسالتِ عرق سوزِ مابینِ دو ران
دوران
دَوَران
دورِ اَن!
مرغِ غم گینِ چاق، 
پیغام های "خوبی؟" ِ آخرین معشوق ش را پاک می کند
تکست های لزجِ چاق سلامتی
میانه ی خفتن و رعد و خود ارضایی
خون لخته می جوشاند
وقتِ کاهلِ ظهر
سیاه می شود نعنا
به سنگدان

باید پوشاند
زنم خوب بلد است
با ملافه و روزنامه شیشه های لخت را می پوشاند
سوراخ ها..
زنگ ها..
هیچ چیز ترسناک تر از زنگِ در نیست
آن صفحه ی کوچکِ ابله و چهره های گچی اش
یا آن چشمیِ خائن
که ذره بینِ سکوت می شود
همه شان از یک قماش ند
سوراخ ها و واژه ها و سیم ها
همه چیز را می گندانند
بوی گندِ خواستن
بوی گندِ نخواستن
عفنِ دل تنگی
باید پوشاند


حالا تمام روز اسکارلت نورِ سرخ می پاشد به اتاق
بازوهای صلیب ش
لکه هاش
لش و لخم و لخت
تاب می خورند
زور- کِش شده
تار و پودش وا داده چند جا
مفصل های در رفته اش..
غمگین ترینِ زن
برهنه
مندرس
بی چاره و زیبا
تاب می خورد به قاب
نور،
نورِ کور،
می دراند ش.
وقاحتِ لکه هاش
غم گین تر..

و من نام ش را فراموش می کنم
نامِ کوتاه ش
تلی از چانه و چشم و گیاه
تاول می شود پشتِ چشم هام
تیله های کیف
تیله های رنگ و خون بازی
- شکستیم شان-
پره های رنگ را می خواستیم
پره های نازکِ شادی
و این زبانِ سلیس
که ماندن را به یک دندانه بند می کند
آویزانِ میخی
که قرارست نقطه ی همیشه سیاهِ داستان باشد
و نقطه ی آخرست
و همه ی نقطه هاست
بستِ بی قرار


نمک می پاشم..
بو کرده آب
آب ها هم بو می کنند.


No comments:

Post a Comment